F.M

سلام به وب من خوش اومدید .امیدوارم از وبم خوشتون بیاد و همینطور نظر یادتون نره

F.M

سلام به وب من خوش اومدید .امیدوارم از وبم خوشتون بیاد و همینطور نظر یادتون نره

بارون

مرکز عکس های متحرک عاشقانه و رمانتیک     

 

 

 

                 

عشق و بیزاری

یا تو زیباتر شدی یا چشام بارونیه

این قفس بازه ولی قلب من زندونیه


من پشیمون می‌کنم جاده رو از رفتنت

تو نباشی می‌پره عطرتم از پیرهنت

میخوام آروم شم تو نمیذاری

هر دو بی رحمن عشق و بیزاری
 
 
 
 
 

من و ...

 من و...

 

                   شب و...

 

                          تنهایی و...

 

                                     تاریکی و...

 

                                           یک شمع روشن...

 

                                                             خدایا!

 

                                                                   نکند بادی بیاید......

 

پناهم باش. عشقم باش. خدایم باش.

 

                                                     .خدایم باش...

سلام و احوال پرسی

سلام حالتون چطوره ؟ 

 

 نظرتون درباره ی قالب جدید چیه ؟  

 خیلی دلم واسه مدرسه تنگولیده فقط کاشکی بهمون انقدر تکلیف نمیدادن  

 

که حداقل یه ذره حال میکردیم 

عید نوروز

سلام بروبچ حالتون خوفه ؟ 

 

عید همتون مبارک باشه 

 

 امیدوارم توی این چند روز هر جا که هستید حال کنید 

 

فقط مارو فراموش نکنیدا 

 

 

زندگی

 

 

آنگاه که غرور کسی را له می کنی...   

 
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی... 

 
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی...

  


آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ... 

 
آنگاه که حتی گوشت را می بندی

  

تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی... 

 
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را 

 

نادیده می گیری...

  


می خواهم بدانم!

  

دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای 

 

خوشبختی خودت دعا کنی؟  

 

 

 

 


راز دل

راز تصویر ذهنت را برای کسی ترسیم نکن ، 

 

در گام هایت با هر کس شریک مباش ،

 

انقدر سر به زیر باش تا کسی اشکهایت را نبیند که بگوید غمناک است ،

 

و ندای تبسمت رانشنود که بگوید شادی میکند 

 

 

 

درد و دلی با خدا

 

 

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که  

 

هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه  

 

دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت  

 

بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن 

 

لحظات شانه های تو کجا بود؟

 

 


گفت: عزیز تر از هر چه هست، تو نه تنها در 

 

آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من 

 

تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ

  

نکرده ام که تو اینگونه هستی. من همچون عاشقی 

 

که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات 

 

بودنت را به نظاره ات نشسته بودم.

 

 

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه 

 

دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟

 

 
گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای 

 

است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، 

 

اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر 

 

زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور 

 

باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه 

 

می شود تا همیشه شاد بود.

 

 

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر 

 

راهم گذاشته بودی؟

 



گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این 

 

راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش 

 

نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که 

 

عزیزتر از هر چه هست، از این راه نرو که به 

 

ناکجا آباد هم نخواهی رسید.

 



-گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟

 

 

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، 

 

پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها 

 

گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم 

 

برایم بگویی آخر تو بنده من بودی چاره ای 

 

نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که 

 

صدایم کردی.

 

 

-گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم

  

درد را از دلم نراندی؟

 



گفت: اول بار که گفتی "خدا" آنچنان به شوق 

 

آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، 

 

تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن 

 

خدایی دیگر، من اگر می دانستم تو بعد از علاج 

 

درد هم بر خدا گفتن اصرار می کنی همان بار اول 

 

شفایت می دادم.

 

 

گفتم: مهربانترین خدا ! دوست دارمت ... 

 

 

گفت: عزیز تر از هر چه هست من دوست تر 

 

 دارمت ... 

 

 

 

 

دستای کوچولو ولی پر سخاوت


 

  

به دستهاى کوچک بچه ها

 

 

وقتى گرم ساختن آدم برفى یخ میکنند

 

 

و حتى از زیر دستکشهاى رنگى و بافتنى سرخ میشوند ،

 

 فکر میکنم .

 

 

به دستهایى که میشود از فرط مهربانى بوسیدشان !

 

 

به دستهایى که هنوز مانده تا مثل آدم بزرگها یاد بگیرند جفا

 

کنند !

 

 

دستهایى که هنوز روى رخسار کسى به ضرب فرود

 

 

 نیامده‌اند !

 

 

دستهایى که هنوز چشم کسى به آنها نیست براى خرجى

 

 

 دادن ...

 

دستهایى که نهایت کارى که کرده‌اند ، تو جشن تولدها بهم

 

 

 خورده‌اند و

 

 

 شادى آفریده‌اند !

 

 

دستهایى که هنوز حناى زندگى رنگشان نکرده ...

 

 

دستهایى که با همه ى کوچکى بزرگ اند و پر سخاوت !

 

 

دستهایى که هنوز براى عقد پیمانهاى دروغین ،..

 

 

براى اعلام همراهى که عمرش به کوتاهى یه پلک زدن است ،

 

 

 ژست

 

 

 مودت به خود نگرفته اند !

 

 

کاش  بچه ها براى بزرگ شدن ، براى این همه تغییر کردن

 

 

، براى یاد

 

 

 گرفتن همه‌ى این سیاهى‌ها ، اینقدر شتاب نمیکردند ...

 

 

دست‌ها همیشه کوچک میمانند ، بزرگ شدنشان تصور

 

 

 ماست ...

 

 

کاش اینقدر زود یادشان نمیرفت روزهایى بود که با همین

 

 

 دستهاى

 

 

کوچک شادى مى‌آفریدند ...

 

 

خدا گواه است رسم بزرگ شدن این نیست ...  

 وقتی کوچیک بودیم دلمون بزرگ بود!!!

 

 

ولی حالا که بزرگ شدیم بیشتر دلتنگیم ............

 

 

کاش کوچیک می موندیم تا حرفامون رو از نگاهمون

 

 بفهمن........

 

 

نه حالا که بزرگ شدیم و فریاد هم که می زنیم باز کسی

 

 حرفمون رو نمیفهمه!!!!!!!!! 

 

 

 

 

 

 

جملات عشقولانه

محبت را از درخت یاد بگیر  

 

که حتی سایه از سر هیزم شکن هم بر نمیدارد  

 

 

 

 

 

 

چقدر امروز روز گندی بود مدرسه شده بود عین قبرستون اخه چرا یه کاری میکنید که مدرسه کوفتتون شه

ادما

ادما مثل کتاب می مونن وقتی تموم میشه میرن  

 سراغ یکی دیگه  !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

یادمون باشه همدیگرو زود ورق نزنیم 

  

  تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری دوم www.pichak.net کلیک کنید

خدایا

خدایا

 

راهی نمیبینم و اینده پنهان است  

اما مهم نیست...  

همین کافیست که تو همه چیز را میبینی

و من تورا...

خدایا...

 
 

گفتم: خدایا از همه دلگیرم... 

 

گفت: حتی از من؟ 

 

گفتم خدایا دلم را ربودند... 

 

گفت: پیش از من؟ 

 

گفتم: خدایا چقدر دوری...

  

گفت: تو یا من؟

  

گفتم: خدایا تنها ترینم... 

 

گفت: پس من؟ 

  

گفتم: خدایا کمک خواستم... 

 

گفت: از غیر من؟ 

 

گفتم: خدایا دوستت دارم 

  

 

گفت: بیش از من؟

 

گفتم: خدایا اینقدر نگو من! 

 

گفت: من توام تو من!!!... 

 

  

 

 

شعور چیز خوبیه به مولا

داشتن مغز دلیل قطعی برای انسان بودن نیست ..


پسته و بادام هم مغز دارند ..

برای انسان بودن باید شعور داشت ! 

 

 

 

 

 

اینو با اون افراد خاصی بودم که دوست عزیزم k.p رو اذیت کردن

زرافه

 

 

اخی اینو داشته باش چقد خوشمله

خدا ...

 

میدونستی اشک گاهی از لبخندم با ارزش تره   

چون لبخندو میتونی به هر کسی بدی  

ولی اشکو فقط مال کسی میریزی که نمی خای از دستش بدی 

 

 

باختی در کار نیست برای تو قلبم را ریسک می کنم یا می برم.... یا می میرم....

زمونه

یادت باشد 


دلت که شکست ، سرت را بگیری بالا 


تلافی نکن ، فریاد نزن ، شرمگین نباش 


حواست باشد ؛ 


دل شکسته ، گوشه‌هایش تیز است    

 

 

 

 نـــﮧ ... نـــﮧ! 


گــریـــﮧ نـمــے ڪـنـم 


یــڪـ چــیـزے رفــتـــﮧ تــوے چــشـمـم ! 


بــــﮧ گــمـانــم …
 

یــڪـ خــاطــره اســت 

 

 

 

 

 

 خوش بہ حال آسموטּ ڪہ هر وقت دلش بگیره بے بہونہ مے باره ... 


بہ ڪسے توجہ نمے ڪنہ ... 


از ڪسے خجالت نمے ڪشہ... 


مے باره و مے باره و... 


اینقدر مے باره تا آبے شہ ... ‌
 

آفتابے شہ ...!!! 


ڪاش...
 

ڪاش مے شد مثل آسموטּ بود... 


ڪاش مے شد وقتے دلت گرفت اونقدر ببارے تا بالاخره آفتابے شے...
 

بعدش هم انگار نہ انگار ڪہ بارشے بوده

مسی جون

سلام سلام 

 

بچه ها مردم از خوشی مسسسسسسسسسسسسسسسسی  

 

جونم جایزه رو گرفت 

 

 

از طرفدارای رونالدو هم میخام زیاد گریه نکن  

 

هه هه هه هه هه  

 

 

 

 

 

 

 

اگه بقیه عکسای مسی رو میخاید ببینید برید تو ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

عاشقی

   

 این شعرا جالب بودن گفتم واستون بزارم حال کنید (این شعرا به هم مرتبطن ) و دیالوگ ۴ نفره

 

   

(شعر اول)


* تو به من خندیدی و نمی دانستی 


من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم 


باغبان از پی من تند دوید 


سیب را دست تو دید 


غضب آلود به من کرد نگاه 


سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک 


و تو رفتی و هنوز، 


سالهاست که در گوش من آرام آرام 


خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
 

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 


که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت*
 

 


 (شعر دوم)

 


*من به تو خندیدم 


چون که می دانستم
 

تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
 

پدرم از پی تو تند دوید 


و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
 

پدر پیر من است 


من به تو خندیدم 


تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم 


بغض چشمان تو لیک 


لرزه انداخت به دستان من و 


سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک 


دل من گفت: برو 


چون نمی خواست به خاطر بسپارد 

 

گریه تلخ تو را 


و من رفتم و هنوز 


سالهاست که در ذهن من آرام آرام 


حیرت و بغض تو تکرار کنان 


می دهد آزارم
 

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 


که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت 

 

  
——————————
(شعر سوم)

* دخترک خندید و پسرک ماتش برد ! 
 

 


که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده 


باغبان از پی او تند دوید 


به خیالش می خواست،
 

حرمت باغچه و دختر کم سالش را
 

از پسر پس گیرد ! 


غضب آلود به او غیظی کرد !
 

این وسط من بودم، 


سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم 


من که پیغمبر عشقی معصوم، 


بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
 

و لب و دندان ِ 


تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم 


و به خاک افتادم 


چون رسولی ناکام ! 


هر دو را بغض ربود…
 

دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت: 


” او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! ” 


پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود: 


” مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! ”
 

سالهاست که پوسیده ام آرام آرام ! 


عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز ! 


جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم، 

 
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند: 


این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت  

 

 

 (شعر چهارم)

 

 

 

او به تو خندید و تو نمیدانستی 

این که او می داند 

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی 

از پی ات تند دویدم 

سیب را دست دخترکم من دیدم 

غضبآلود من نگاهت کردم 

بر دلت بغض دوید 

بغض چشمت را دید 

دل دستش لرزید 

سیب دندان زده از دست دل افتاد به خاک 

و در آن دم فهمیدم 

آنچه تو دزدیدی سیب نبود 

دل دردانه ی من بود که افتاد به خاک 

ناگهان رفت و هنوز 

سالهاست که در چشم من آرام آرام 

هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان 

می دهد آزارم 

چهره ی زرد و حزین دختر من هر دم 

می دهد دشنامم 

کاش آنروز در آن باغ نبودم هرگز 

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 

که خدای عالم 

زچه رو در همه باغچه ها سیب نکاشت؟

 

 



 

وصف مردا بعد از مرگ زناشون

 مردها کاین گریه در فقدان همســــــــر می کنند 


بعد مرگ همســـــــر خود ، خاک بر سر می کنند  

خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند  


دشت داغ سینــه ی خـــــود ، لاله پرور می کنند  

چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــیزند 


خاک زیر پای خود ، از گریه ، هــــی ! تر می کنند  

روز و شب با عکــس او ، پیوسته صحبت می کنند 


دیده را از خون دل ، دریای احمـــــر مــــی کنند !  

در میان گریه هاشان ، یک نظر ! با قصد خیـــــر !! 


بر رخ ناهیـد و مینـــــا و صنــــــوبر می کنند !  

بعدِ چنـــدی کز وفات جانگــــــداز ! او گذشـــت 


بابت تسلیّت خــود ! فکـــر دیگـــــر مـــی کنند  

دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال 


جانشیـــــن بی بدیل یار و همســــــر می کنند  

کــج نیندیشید !! فکــر همســــــر دیگر نیَند


 

 

 

 

از برای بچه هاشان ، فکر مـــادر مـــی کنند !! 

عکس

 

 

 

سلام خوبید؟؟ 

 

به نظرتون من شبیه کدوم از اینام ؟؟؟

مادر

 گفتم مادر! ... گفت: جانم
گفتم درد دارم! ... گفت: بجانم
گفتم خسته ام! ... گفت: پریشانم
گفتم گرسنه ام! ... گفت : بخور از سهمِ نانم
گفتم کجا بخوابم! ... گفت: روی چشمانم
...
اما یک بار نگفتم:
مادر من خوبم
شادم...!

همیشه از درد گفتم
و از رنج.....!

... مادر دوستت دارم ...

خبر خبر

خبر  خبر 

مژده مژده

 

 

 

شنبه تعطیلههههههههههههههههههههههههههه 

 

حالا برید عقش و حال  

 

فقط توی این تعطیلیا نظر یادتون نرررررررررررررررررره ها

قالب جدید

سلام  خوفین !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

نظرتون درباره ی قالب جدید چیه این قالب فقط فقط  

 

به خاطر sh.sh گزاشتم تا بره فضا

یه سوال

سلام خواستم سر امتحانا نیام ولی دیدم حوصلم سر و میره مرسی از نظراتون درباره ی وبم  

 

یه سوال کوچول اسم گروهمون بده البته خودمون قبل از این که این 

 

 وبو  بسازیم میخاستیم  اوزش کنیم ولی چیز خوبی پیدا نکردیم خب 

 

 شما ها که تو حال گرفتن  ماهریت خاصی دارید یه نظرم بزارید ببینیم  

  

چی بزاریم خوبه

...BISS

سیلام میخاستم بگم منو دوستام یه گروه تشکیل دادیم که عبارتیم از

 

SH.SH  

   

  

M.S    

 

 

F.A   

  

 

F.M    

 

 

 

K.P   

  

  

 

Z.Z    

 

  

اسم گروهمونم ...BISS هست نظرتون درباره ی  

 

 

اعظای گروه چیه

عقششششششششششش

این شعر رو تقدیم میکنم به همه ی اونایی که سرچشمه ی عشق رو هیچوقت فراموش نمی کنند

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام شرابش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او
پر زلیلا شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای

جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم

گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم

کردمت آواره ی صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سرمیزنی
در حریم خانه ام در میزنی

حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود

مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم




http://troth.blogfa.com/

مدرسه ی ما

وای بچه ها تورو خدا هر چی میتونین نذر کنید فردا تعطیل شه حالا 

 

 کی حوصله ی جغرافی داره