باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی : ” من خوبم …
حرفتـــ را که نفهمیــدند ...
دنیایتــــ که ســرد شد ...
احســاس مردگــی افکـــار که کــردی ...
آرام شدنتـــ را
از کسی جـــز خودتــــ تمنــــا نکن ...
که بــس نـامهربــانند مــردم ایــن حــوالی ...
که دیـــر ...
خیــلی دیــــر میفهمنـــد ...
دستتـــــ بــرای گرفتن تنــــها بود ..!!
این روزها کسی به خودش زحمت نمی دهد یک نفر را کشف کند!زیبایی هایش را بیرون بکشد ...
تلخی هایش را صبر کند آدم های امروز دوستی های کنسروی می خواهند
ﻗـﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ
ﺑﻮﯼ ﻣـــــﺎﻧﺪﻥ میﺩﺍﺩ ...
ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺣﺘﯽ ﺑﯿﺴﮑﻮﯾﺖ
ﻫﺎ ﻣــــﺎﺩﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ !!
ولی حاﻻ HI-BYE ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ
کـاش مـی فـهـمیـدی قـهـر میـکنم تـا دسـتـمو مـحـکمتر بگیـری و بـلـنـدتـر بـگـی بـمون...
نـه ایـنـکـه شـونـه بـالا بــنـدازی و آروم بـگـى هـر طور راحـتـى!!
گفتم کسی یادش نبود بم بگه خودم بگم
تولدم مبارک
میبینید چه قدر متواضهم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حال کنیدا برید فضا
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که:
پدر تنها قهرمان بود.
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد.
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ...
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند.
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.
تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود.
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!
ای که میپرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مهر بی چون و چرا
عشق یعنی کوشش بی ادعا
عشق یعنی مهر بی اما اگر
عشق یعنی جان تپیدن بهر دوست
عشق یعنی جان من قربان دوست
لبخند بزن
بدون انتظار پاسخی از دنیا
بدان روزی دنیا انقدر شرمنده میشود
که به جای پاسخ لبخند
با تمام ساز هایت میرقصد
پسر : ضعیفه ! دلمون برات تنگ شده بود اومدیم زیارتت کنیم
!
دختر : توباز گفتی ضعیفه ؟
پسر : خب ، برم منزل چطوره ؟
دختر : وااااای . . . از دست تو !
پسر : باشه ؛ باشه ببخشید ویکتوریا خوبه ؟
دختر : اه . . . اصلاباهات قهرم
!
پسر : باشه بابا ، توعزیز منی ، خوب شد ؟ آشتی ؟
دختر : آشتی ، راستی گفتی دلت چی شده بود ؟
پسر : دلم ! آها یه کم می پیچه ! ازدیشب تاحالا
!
دختر : واقعا که !
پسر : خب چیه ؟ نمیگم مریضم اصلا ، خوبه ؟
دختر : لوووس
!
پسر: ای بابا ، ضعیفه ! این دفعه اگه قهر کنی دیگه نازکش نداری ها
!
دختر : بازم گفت این کلمه رو
. . . !
پسر : خب تقصرخودته ! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم ، هی نقطه ضعف میدی دست من
!
دختر : من ازدست توچی کارکنم ؟!
پسر: شکرخدا ! دلم هم پیچ میخوره چون تو تب وتاب ملاقات توبودم ، لیلی قرن بیست و یکم من !
دختر : چه دل قشنگی داری تو ! چقدر به سادگی دلت حسودیم میشه !
پسر : صفای وجودت خانوم !
دختر : می دونی ! دلم ، برای پیاده روی هامون ، برای سرک کشیدن تو مغازه های کتاب فروشی ورق زدن کتابها ، برای بوی
کاغذ نو برای شونه به شونه ات راه رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه . . .
آخه هیچ زنی که مردی مثل مرد من نداره !
پسر : می دونم ، می دونم ،دل منم تنگه ، برای دیدن آسمون چشمای تو
. . .
برای بستنی شاتوتی هایی که باهم میخوردیم . . .
برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم ومن مردش بودم
. . . !
دختر : یادته همیشه میگفتی به من میگفتی “ خاتون ”
پسر : آره ، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی !
دختر : ولی من که بور بودم !
پسر : باشه ! فرقی نمی کنه !
دختر : آخ چه روزهایی بودن ، چقدردلم هوای دستای مردونه ات رو کرده . . .
وقتی توی دستام گره می خوردن ، مجنون من . . .
پسر : . . .
دختر : چت شد چرا چیزی نمیگی ؟
پسر: …
دختر : نگاه کن ببینم ! منو نگاه کن . . .
پسر: . . .
دختر : الهی من بمیرم ، چشات چرا نمناکه ، فدای تو بشم
. . .
پسر : خدا ، نه . . . ( گریه )
دختر : چرا گریه میکنی ؟
پسر : چرا نکنم ، ها ؟
دختر : گریه نکن ، من دوست ندارم مرد گریه کنه ، جلو این همه آدم ، بخند دیگه ، بخند ، زودباش . . .
پسر : وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم ؟ کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم . . .
دختر : بخند، و گرنه منم گریه میکنما
!
پسر : باشه ، باشه ، تسلیم، گریه نمی کنم ، ولی نمی تونم بخندم
دختر : آفرین ! حالا بگو برای کادو ولنتاین چی خریدی ؟
پسر : توکه میدونی من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد ، ولی امسال برات یه کادو خوب آوردم . . .
دختر : چی ؟ زودباش بگو ، آب از لب و لوچه ام آویزون شد . . .
پسر : . . .
دختر : دوباره ساکت شدی ؟
پسر : برات کادو ... ، برات یه دسته گل گلایل ! یه شیشه گلاب و یه بغض طولانی آوردم . . . !
تک عروس گورستان !
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره . . .
اینجا کناره خانه ی ابدیت مینشینم و فاتحه میخونم . . .
نه ، اشک و فاتحه
نه ، اشک و فاتحه و دلتنگی
امان ، خاتون من ! توخیلی وقته که . . .
آرام بخواب بای کوچ کرده ی من
. . .
دیگر نگران قرصهای نخورده ام ، لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش . . . !
نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش !
بعد از تو دیگه مرد نیستم اگر بخندم . . .
اما....
اما ، تو آرام بخواب . .
باید به بعضی ها گفت : ناراحت چی هستی ؟!
|
اَی بدم میاد از آدمایی که موقع رفتن میگن :
تو خیلی خوبی ! من لیاقت تو رو ندارم !
بــــــی لیــــــاقــــــت هــــــای عزیــــــــز !
لطفا برای رفتن یهـ ذره خلاقیت به خرج بدین … !
شب های مهتابیم را به تو
عادت داده بودم
وقتی رفتی
به دنبال تو امدند
خودت را نمیخواهم
شب های مهتابیم را
پس بده لطفا...
من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی
مشت بر مهره تنهایی من پیچاندی
مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی
ذکرها گفتی و از گفته خود خندیدی
از همین نغمه تاریک مرا ترساندی
بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی
دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ایمان خواندی
قلب صد پاره من مهره صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی
جمع کن رشته ایمان-دلم پاره شدست
من که تسبیح نبودم تو چرا چرخاندی
بـــ ـــآ هَمــ ــه چیــ ــز کِــ ـــنآر آمــ ـــدَمـــ ــ....!
دَلــ ـــیــلِ ایــ ــלּ هَمِــه دیــ ـــوآنِــ ــگـ ــے ام.....
تَنـ ـــهــآ بـ ـــآوَرِ جُمــ ـــلِـه آخَـــ ـــر تُــ ــوسـتـ ـــ.....
چــ ــیزے بیـــنـ ــمآלּ نَــ ــبود.....!!!!
هرچند نمی دانم
روزی رویاهایت را با که شریک میشوی
اما هنوز
شریک تمام بی خوابی های من تویی
دوستتون دارم
خیـالی نیـست
روزها رفت و نیاورد کس از تو خبری
نه پرستو نه کبوتر و نه پیغام بری
به امیدی که رساند به من از توخبری
چشم و دل دوخته ام بر لب هر رهگذری
چه بگویم که پس از تو چه فراوان خوردم
غم دلها، که نخوردی و از آن، بی خبری
سر به زیرم نه از آنروی که افتاده شدم
بل از آنروی که از ّرد تو جویم اثری
مانده ام چشم براه تو در آغوش خزان
تا مگر باد رساند به من از تو خبری
در هراسم پس ازین فاصله، وصلی نبرم
نبرم عاقبت از صبر و سکوتم ثمری
با دلم عهد نبستم که ز یادت ببرم
تو چنان باش که این نکته ز یادت نبری
سلام بچه ها خوبید؟
دیروز رفتم دکتر . دکترم بهم گفت بایددستتو عمل کنی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خودم که داشتم از تعجب شاخ در میاوردم
دکترم بهم گفت اگه دستتو عمل نکنی انگشت دومیت فلج میشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
الانم که این پستو دارم مینویسم دستم عمل شده و داره میسوزه
ولی خوبیش اینه که شنبه رو پیچوندم
میدونی عـــــــــــــــــذاب یعنی چی ؟؟؟
یعنی اون کسی که دوسش داری بشینه بغلت و
درباره او کسی که دوسش داره حرف بزنه ...
بچه ها نظرتون چیه محتوایه وبو شاد کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برو نظامــــ ـــــــی....
برو دست از سـ ـــــرم بـــردار...
لیلـــــ ـــــی و مجنــ ــــــون...
شیـــــ ــــــرین و فرهــــ ـــــاد.. .
اصلا تقصیر تو بود که حالا ما به هم نمیرسـ ــــــیم!!
برو...
من نه شیرینم که فرهادم کــ ــــوه بکند...
نه لیلی که مجنونش سر به بیابــ ــان گذارد...
برو داستان لیلی بیـــــ مجنون بنویس...
داستان شیرین بیــــــ فرهاد...
برو...
قصه های من به درد تو نمیـــــــــخورد!!
نبودنت بهترین بهانه است براى اشک ریختن ...
ولى کاش بودى تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ؛
کاش بودى و دستهاى مهربانت مرهم همه دلتنگىها و
نبودنهایت میشد ...
کاش بودى تا سر به روى شانههاى مهربانت میگذاشتم ،
و دردهایم را به گوش تو میرساندم ؛
بدون تو عاشقى برایم عذاب است ...
کاش میدانستى که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو
عاشقم .
میدانم که نمیدانى بدون تو دیگر بهانه اى نیست براى
ادامه ى زندگى ، جز انتظار آمدنت ...
کاش یکی پیدا بشه خواب گل و تعبیر کنه
به کویرا اب بده تا اونارو سیر بکنه...
کاش یکی پیدا بشه با ابرا صمیمی تر باشه...
نذاره بارون واسه باریدنش دیر بکنه
کاش یکی پیدا بشه اونقده مهربون باشه
که از ادمای بی ستاره تقدیر بکنه...
اگه بغض کردی ولی دلیل گریه کردن پیدا
نکردی...
اگه دنبال یه جایی میگردی که داد بزنی
بدون دل خدا برات تنگ شده
میخواد *صداش* بزنی...
به سنگ ها گفتند لحظه ای انسان باشید.
سنگها گفتند : هنوز به قدر کفایت سخت نشده ایم
یعنی ما از سنگم سنگ تریم ؟
کوچیک تر که بودم فکر می کردم بارون اشک خداست
ولی مگه خدا هم گریه می کنه چرا باید دل خدا بگیره!!!!دوست داشتم زیر بارون قدم
بزنم تا بوی خدا رو حس کنم
اشک خدا را تو یه کاسه جمع کنم تا هر وقت دلم گرفت
کمی بنوشم تا پاک و آسمانی شوم!آسمان که خاکستری می شد دل منم ابری می شد
حس میکرم که آدما دل خدا رو شکستند و یا از یاد خدا غافل شدند
همه می گفتند باران رحمت خداست ولی حس کودکانه من می گفت
خدا دلش گرفته و از دست آدم بدا داره گریه میکنه......حالا که یاد اون روزهای پاک
وقشنگ میافتم بی اختیار ابرهای چشمام شروع
به باریدن میکنه ......
کاشکی هنوزم بچه بودم و توی همون افکار کودکانه و زیبام میموندم
خدا گواه است رسم بزرگ شدن این نیست
در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم...
در "دلم" دلتنگی ام را...
در "سکوتم" حرف های نگفته ام را...
در "لبخندم" غصه هایم را...
دل من...
چه خردساااااال است !!!
ساده می نگرد !
ساده می خندد !
ساده می پوشد !
دل من...
از تبار دیوارهای کاهگلی است!!!
ساده می افتد !
ساده می شکند !
ساده می میرد !
ساااااااااااااا ااااااااده
دوست دارم گریه کنم
انقدر گریه کنم که دیگه نتونم بیدار شم
و برم توی یه خواب ابدی
دوستدارم از این زندگی لعنتی راحت شم
همه نامردن خدا جون
میشه منو بیاری پیش خودت و از دست این زندگی مزخرف راحتم کنی
خدایا خیلی دوست دارم
فقط تویی که منو میفهمی و مسخرم نمیکنی
فقط تویی که بهم نمیخندی
ازت متنفرم زندگی
ایــن روزهـــا همــه بــه مــن دلـتــنـــگــی هــدیــه مـی دهنــد لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید! بــه خـــدا تمــــامـ شــد دلـــــــــــم…! |
دلتنگم...
اما دلتنگی امشب با شبای دیگه خیلی فرق میکنه.
میترسم ...
ترس از دست دادن ...
قلبم درد میکنه ...
آخ خدا...
خدا جونم تو کجااااااااایی ...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟